سیزدهم شهریور

ساخت وبلاگ
|●|بسم الله|●| امروز بعد از شنیدن خبر فوت برادر خانم صاد خیلی شوکه شدم و اینکه حتی ساکم رو بسته بودم که برم پیش آقای ر ولی این خبر باعث شد که ایشون بره برای مراسم و نباشه... من موندم و بغض و اشک و انتظار اومدنت ... با زنگ خوردن گوشیم عین قورباغه پریدم روش و کلـــــــــی با هم حرف زدیم... شاید حدود دو ساعت کامل متکلم وحده بود و از شنیدن صداش لذت بردم از اینکه تغییر کرده و حرف میزنه همه چی رو با جزئیات برام تعریف می کرد از اینکه چی شده اومده و اینکه نگم تنبیه بگم مانور :)) و کلی چیزای دیگه قشنگ تونست اشکم رو به لبخند تبدیل کنه حس خوشبختی می کردم از داشتنش از اینکه اینقدر می تونه آرامش بهم منتفل کنه قرار شد بره خونه مامان بزرگش و براشون کیک یزدی بخره بعدم که رسید اونجا واتس آپ نصب کنه اما پسر خوابالوی من خوابش برد و من رو تنها گذاشت ... :( سیزدهم شهریور...ادامه مطلب
ما را در سایت سیزدهم شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmosaferimb بازدید : 11 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 12:19

|●|بسم الله|●| صبح که بیدار شدم راستش عصبانی و دلخور بودم بابت دیشب که چقدر بیدار موندم ولی اون خوابش برده بود هرچقدر منتظر موندم هر چقدر زنگ زدم فایده ای نداشت بالاخره با هر حال بدی که بود خوابم برده بود وقتی گوشی رو نگاه کردم دیدم منتظرم بوده از بیست دقیقه به هفت منم 9 بیدار شدم یه سلام گرم کرد ولی من سرد جواب دادم چون ناراحت بودم ازش بهم گفت نمیخواستم بخوابم شرمنده میدونم چی میگی و چه حس بدیه وقتی دلت حرف بخواد و حرف داشته باشی و منتظر باشی بعد بفهمی طرف مقابلت خوابش برده... یه دقیقشم یه سال میگذره... من سه شنبه ها نگهبانم و نمی خوابم هر هفته چهارشنبه ها فشار خواب هست ولی اکثر وقتا تونستم بیدار بمونم ولی این بار... راستش با این حرفاش و اینکه فهمیدم میدونه اشتباه کرده ناراحتیم خیلی کم شد و عصبانیتم خوابید کلا این هفته خیلی بزرگ شده بود خیلی... من سعی میکردم زود دلخور و عصبانی شدنم رو کنار بذارم و اون حسابی تغییر مثبت کرده بود خیلی حرفای قشنگ میزد وقتی ازش گله کردم که وقتی دارم باهات درد و دل میکنم هی بهم نگو یادته یادته! بذار حرفامو بزنم خالی بشم بعدا که آروم شدم بگو فلان جا اشتباه کردی که دیگه تکرار نکنم نه اینکه اون وسط هی یادته یادته بکنی... در جوابم گفت زنمی دیوونه،عشقمی،امیدمی من شوهرتم اگه حتی یه روز از بدی هات هم بگم قصدم تخریبت نیست قصدم درست شدنه همین چیزی که خودم از تو سیزدهم شهریور...ادامه مطلب
ما را در سایت سیزدهم شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmosaferimb بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 12:19

|●|بسم الله|●| شاید باورش براتون سخت باشه ولی امروز اسد جان به خاطر زردچوبه من رو اژ خواب ناز بیدار کرد! هر چند آقای همسر از این واقعه بسی خشنود گردید و گفت مزاحمتش این بار خوب بود و تو بیدار شدی بالاخره  :))  امروز خیلی نتونستیم صحبت کنیم و یه کم حال جفتمون خوب نبود  چون این دو شب خیلی بهمون خوش گذشته بود و اینکه امروز روز آخره سخت بود برامون...  دلم میخواست وقتی اشک میریخت و بغض میکرد ؛ وقتی جلوی خودش رو میگرفت؛ کنارش می بودم و بغلش می کردم ولی حیف که دورم ازت عزیز دلم...  منو بخاطر همه کوتاهی هام ببخش  + فردا امتحان اندیشه دارم و پاسیم آرزوست :| سیزدهم شهریور...ادامه مطلب
ما را در سایت سیزدهم شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmosaferimb بازدید : 6 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 12:19

|●|بسم الله|●| بیست اندیشه نوش جونم ؛))  + آزمایشگاه سلولی هم بیست شدم باشد که رستگار شوم :)  + خوشبختی یعنی خلاصی از خوابگاه ؛ و من امروز یک خوشبختم :))  + آخه یکی نیست بگه بچه چی کار داشتی دوتا عمومی برداری ها؟؟؟ فردا هم امتحان :| از نوع تفسیر قرآن :||| + امروز ظهر تحت خواستگاری  مسجدی قرار گرفتم :))  +  آزمایشگاه بیو 2  بهم داده 19.75  یکی نیست بگه استاد جان شما که سوالات همه متری بود چطوری اون 0.25 رو از من کم کردی؟نه واقعا چطوری؟ خب مرد باش بنویس به دلیل عدم علاقه به دادن نمره بیست اینجوری نمره میدم :))  سیزدهم شهریور...ادامه مطلب
ما را در سایت سیزدهم شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmosaferimb بازدید : 11 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 12:19

بدون شرح!
+ من یاد تــــــــــو می افتم ...
سیزدهم شهریور...
ما را در سایت سیزدهم شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmosaferimb بازدید : 15 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 13:39

"دوست داشتنت" هم شده مثلِ پلک زدن!

حالا بیا و بخواه که پلک نزنی،

اگر دیوانه نشدی...!


سیزدهم شهریور...
ما را در سایت سیزدهم شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmosaferimb بازدید : 11 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت: 21:05

|●|بسم الله|●| فردا امتحان ترم آز بیو دارم تازه الان میخوام شروع کنم :| به جرات میتونم بگم عاشق خودمم با این مدل درس خوندنم  ژنتیک هم که از ۸ بود و ۷.۲۵ شدم  اونم سر اینکه به قضیه اونجور که استاد میخواست نگاه نکردم  براش تحلیل کردم که جوابم درسته و حتی ایشون هم قبول کرد ولی گفت چیزی که من میخواستم و مد نظرم بود نیست هرچند که درسته!! یعنی دیگه هیچی نداشتم بگم وقتی با این حجم از منطق روبرو شدم ... + لحظه شماری میکنم واسه فردا... فقط امیدوارم بیای سیزدهم شهریور...ادامه مطلب
ما را در سایت سیزدهم شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmosaferimb بازدید : 6 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت: 21:05

"وَاللَّیلِ اِذا یَغشی"
سوگند به شب چون فرو پوشاند..."
غم هایم را
بی تابی هایم را
و از همه مهم تر چشم هایم را که در نبودت بارانیست...!!

سیزدهم شهریور...
ما را در سایت سیزدهم شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmosaferimb بازدید : 34 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت: 21:05

|●|بسم الله|●| باز هم زلزله.... این بار حدود ساعت یک نصفه شب... خواب بودم با صدای زلزله زلزله از خواب پریدم.... دیگه خودت حساب کن چه حالی داشتم قبلش هم به واسطه بحثی که با خانم ن.ف داشتم و بعدا توضیح میدم یه کم اعصابم خرد بود کمتر از دوساعت دیگم امتحان دارم ولی اصلا تمرکز ندارم رسما دارم دیوونه میشم... به انرژی دادنت نیاز دارم ولی نیستی.... + نسترن شب حدودای 8 اومده پی ویم +بهم میگه هیچِ قبلی من کجا رفته؟(هیچ=اسمم) _سوال خوبیه؟چه تغییری کردم؟ +من حس میکنم احساساتت نیستن و بعد یهو گفت زمان به عقب برمیگرده؟برنمیگرده! ببخشید موفق باشی شب بخیر و خداحافظ! فقط خدا میدونه چقدر ناراحت شدم از دستش خیال میکردم اینکه میگه زمان به عقب برنمیگرده سره اینه که من دیگه اون هیچ قبلی نمیشم ولی آخر شب دوباره آنلاین شد و گفت: یه لحظه حس کردم من بی ارزش نادون دارم برای شما فکر میکنم اگه زمان به عقب برمیگشت بهت نزدیک نمیشدم ماسه به طلا نزدیک نمیشه ماسه طلا رو اذیت میکنه ببخش منو مرسی تحملم میکنی اذیتت میکنم خدا بکشه منو خداحافظی نمیکنم خدافظی نکن فعلا + یعنی تا حالا کسی اینجوری رو مخم پیاده روی نکرده بود.... سیزدهم شهریور...ادامه مطلب
ما را در سایت سیزدهم شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmosaferimb بازدید : 13 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت: 21:05

|●|بسم الله|●| راستش امروز که امتحان SPSS داشتم و شدیدا به این اعتقاد پیدا کردم که به آمریکا میشه اعتماد کرد ولی به اساتید خیر :| استاد کلی صغری و کبری چیده بود و کلی توضیحات که آره امتحانتون رو اینجوری میخوام بگیرم و عملی هستش و فلش حتما همراهتون باشه که فایل نهایی رو بریزید رو کامیپوترم و فایل رو به اسم خودتون ذخیره کنید و کلــــــــــی از این توصیه های ایمنی که باید جدی گرفت. اما کاملا یهویی امروز که برای امتحان رفتیم برگشته میگه سیستم ها رو خاموش کنید امتحان تئوریه :| هیچی دیگه بعید میدونم تصور حس و حالم چیز عجیبی باشه 4 تا سوال بود یه عالمه جواب داشت یعنی قشنگ وسط امتحان خودکار رو گذاشتم زمین چون خسته شده بودم ازنوشتن استاد گفت تموم شده؟ گفتم نه خسته شدم :| خلاصه اینکه نمره هم به لطف و کرم استاد جان و اهتمام ایشان در حفظ سلامتی عمه گرامیشان بستگی دارد! + این آخر هفته بخصوص جمعه حرف های جدی خوبی با هم رد و بدل کردیم گله کردم ازش سر اینکه معذرت خواهی هاش به دلم نمی شینه و اینکه احساس میکنم وقتی یه کاری میکنه که خیلی ناراحت میشم و بعد اصلا به روی خودش نمیاره خیال میکنم بی اهمیتم واسش... خلاصه بساط گله بینمون برقرار شد و زد توی اون خط که آره صبر ایوب داری که منو تحمل میکنی و اظهار شرمندگی از این قضیه بالاخره تونستم این قضیه رو هم بهش اثبات کنم که گاهی اوقات خودش باعث میشه من فکر سیزدهم شهریور...ادامه مطلب
ما را در سایت سیزدهم شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmosaferimb بازدید : 12 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت: 21:05